.jpg)
دست گذاشتم رويکي،که يه گوشون خاطرخواهشاّ...همشون هنر دارن يا شاعراّ يا نقاشاّ
ياکه پشت پنجره اش باگريه گيتار ميزنن...ياکه مجنون ميشنو،توکوچه ها جار ميزنن
دست گذاشتم روکسي که عاشقم نمي دونست...سربودم از خيلي هاو لايقم نمي دونست
دست گذاشتم رو يکي که مجنون و ديوونه اشن...همه ي شاهزاده ها دربون دوره خونه اشن
دست گذاشتم رو کسي که رنگ چشماش روشنه...شمشاد همسايمون پيش قده اش يه سوزنه
دست گذاشتم رو يکي که طمع چشماش عسله...کمترين شعري که ازاون ميشنوي غزل
دست گذاشتم رو يکي که ماه ازش طلب داره...خورشيد از شعله چشماي اونه که طب داره
دست گذاشتم رو يکي که همه دوروبرشن...مريدشن،ديوونه اشن،مجنونشن،پرپرشن
دست گذاشتم رويکي که عاشقاش زيادين...همه جورشودارن هم عجيبن هم عادين
دست گذاشتم رو يکي که نه سفيد نه سياه...ظاهرش گندميه امه به چشمم کيميا
دست گذاشتم رو يکي که داشتنش خواب هنوز...کمترين شاگردچشماش خودمهتابه هنوز
دست گذاشتم رو يکي که اون منو دوس نداره...من تو پاييزامو اون اهل يه جاتو بهاره
دست گذاشتم رو يکي که شعرمو گوش مي کنه...آخرين بيت رو مي خونه و فراموش مي کنه
دست گذاشتم رو يکي که يه کهکشون قايق اِشن...انقده دوسش دارن هرکي خوبه،عاشقشن
دست گذاشتم رو يکي که خنده اشم نفس داره...توتموم نقشه هاي خوب دنيا دست داره
دست گذاشتم رو يکي که دست گذاشته روهمه...ولي هرکسي روکه تو نشونش بدي ميگه کمه
دست گذاشتم رو يکي مارو چه به فرشته ها...برو شاعر تو بمونو دست نوشته ها
دست گذاشتم رو کسي که از تو خنده اش مي گيره...اين رو دلم ميگه،ميگه و بعدش ميره
دست گذاشتن روکسي آسونه اما ساده نيست...تو اينجور بازي ها خوب،هميشه اراده نيست
مي نويسم که ديگه رو هيچ کسي دست نميزارم...ولي نه...دروغه من هنوزم دوسش دارم
دست گذاشتم حالارو قلبمو،چشم رو سرم...تامثل قصه ها از يادم خوب ببرم
ولي دست،عاقل تر موند روهمين يکي...چرابزارمش رو سرو چشام الکي
نظرات شما عزیزان:
|